کلمه:این مقاله، تذکری است از سوی یکی از دوستداران جمهوری اسلامی و راه امام خمینی به سایر دوستان همفکر:
هفت ماه است که از انتخابات ریاست جمهوری میگذرد. جنبش سبز از یکی دو ماه قبل از انتخابات آغاز شد، ولی هنوز که هنوز است به پایان نرسیده است. آیا این جنبشی مبارک و یا جنبشی باطل است؟ آیا اگر این جنبش مرتکب اشتباهاتی شده است ، میتواند به مسیر حق برگردد؟ وظایف مومنین، دوستداران انقلاب اسلامی، و مسئولین کشور در قبال این جنبش چیست؟
بزرگترین موتور محرکه این جنبش، شعار “رای من کجاست” بود. بخش عظیمی از مردم جامعه که بسیاری از آنان از بین نخبگان و تحصیل کردگان بودند، به دلایلی متعدد به نتیجه انتخابات شک کردند. البته این به معنای “وجود سند تقلب” نبود. فقط شکی بود منطبق بر دلایلی منطقی، که از عهده این مقاله خارج است. مسئولین کشور سعی کردند که با شمردن چند صندوق رای در مقابل تلویزیون، وبا تحکم و سرکوبهای امنیتی این شک و شبهه و اعتراض را از بین ببرند. ولی با این کارها شک معترضین
برطرف نشد. برای باقی ماندن شک و شبهه نیز باز معترضین دلایل زیادی داشتند. مقاومت نظام از یک سو، و عدم اقناع معترضین از سوی دیگر موجب شد که روز بروز شعارهای جدیدی از معترضین به گوش برسد، تا جاییکه متاسفانه در بین برخی شعارها اصل نظام اسلامی نیز مورد اعتراض قرار گرفت.
این جنبش واقعا چه میخواهد؟ و ما چه باید بکنیم؟
بنظر من شعار “رای من کجاست” نشانه ای از بروز یک پدیده عمیق اجتماعی در جامعه ایران است. این یعنی اینکه جمع بزرگی از مردم که بسیاری از آنان یا خودشان تحصیلکرده اند و یا فرزندانی تحصیلکرده دارند، مطالباتی فراتر از “نیازهای اولیه برای زندگی” پیدا کرده اند. مطالبات ایشان از جنس نیازهای اولیه ای مانند تامین آب و نان برای امرار معاش نیست. اگرچه معترضین طیف وسیعی را شامل شده و خواسته های متنوعی در بین آنها دیده میشود، ولی فصل مشترک خواسته های ایشان را میتوان در این چند مورد خلاصه کرد:
۱٫ آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزدی مطبوعات، محدود نشدن تلویزیون به جناح و تفکری خاص
۲٫ آزادی حق انتخاب در انتخابات شفاف و بدون دخالت های جناحی شورای نگهبان و سایر نهادها
۳٫ عدالت (به معنای رفع تقسیم بندی خودی و غیرخودی، و برابر شدن فرصت ها برای همه مردم برای رسیدن به مراتب بالای سیاسی و اقتصادی. نه اینکه فرصتهای طلایی سیاسی و اقتصادی مختص خودی ها شود).
۴٫ مساوی بودن همه مردم در برابر قانون (نه اینکه سختگیری برای اعمال قانون به غیرخودی ها اعمال شود، و خودی ها مصون از اقدامات فراقانونی خود باشند).
مواردی که در بالا اشاره کردم، تماما مطالبات اجتماعی هستند نه مطالبات سیاسی. اگر هم مطالبه ای سیاسی از طرف معترضین مطرح میشود، هدفشان این است که در سایه اصلاح نظام سیاسی به این مطالبات اجتماعی برسند.
دوستان عزیز، آیا ۴ موردی که اشاره کردم با اسلام در تعارض وتناقض است؟ بنظر اینجانب، این ۴ مورد هرگز با اسلام و نظام اسلامی در تضاد نیست. در مورد این موضوع در پایین تحت عنوان “هماهنگی مطالبات جنبش سبز با نظام اسلامی” توضیح داده ام.
امام خمینی مکررا تاکید میکرد که “فقه ما فقه پویای جواهری و منطبق با شرایط زمان و مکان” است. اگر در همین سی ساله پس از انقلاب بنگریم، بسیاری از احکام که در نظر “فقه متحجر” غیرقابل تغییر بودند، در فقه پویای نظام اسلامی (یا براساس تغییر در اصل موضوع، یا بر اساس مصلحت) تغییر کرده اند. بعنوان مثال:
آزادی شطرنج، تغییر در مصداق رهان و رمایه (که مختص به تیر و کمان و اسب دوانی نیست)، امکان تخریب مسجدی که در مسیر ساخت یک جاده مهم است، محدود کردن موارد سنگسار زانی و قطع دست سارق،….
اگر تعریف ما از سکولاریسم این باشد که “حکومت از اجرای شریعت اسلامی منطبق با قرائت کاملا جزم اندیشانه فاصله بگیرد”. اتفاقا موارد بالا نشان از اجرای سکولاریسم در سی ساله اخیر در کشور دارد. ولی اگر بر طبق تعریف امام خمینی، فقه پویا را بهتر و دقیقتر اجرا کنیم، و تعریف سکولاریسم را “جدا کردن حکومت از فقه پویای منطبق با زمان و مکان” بدانیم، نه تنها تغییر احکام فقهی که اشاره کردم تناقضی با نظام اسلامی ندارد و سکولاریسم محسوب نمیشود، بلکه عملی شدن ۴ مطالبه جنبش سبز نیز، هرگز تناقضی با نظام اسلامی ندارد و کشور را به سمت سکولاریسم نمیبرد. البته شاید فرصتهای چرب و نرم فراهم شده برای برخی آقایان خودی محدود بشود. و شاید همین کلیدی ترین دلیل در مقاومت برخی آقایان در برابر مطالبات جنبش سبز باشد، و تهمتهایی مانند “سکولاریسم”و… تنها ظاهر قضیه باشد.
بنظر من اصلی ترین علت رادیکال شدن شعارهای این جنبش، ریشه در نحوه برخورد حکومت با جنبش دارد، نه مقاومت یا لجاجت میرحسین (بعبارت بهتر، مقاومت میرحسین بی تاثیر نبوده ولی عامل اصلی نیست. بلکه عامل اصلی نحوه برخورد حکومت با این مشکل است).
یکی از ویژگیهای مهم این جنبش این است که جنبشی بدون رهبر است. این جنبش بر مبنای رابطه مرید و مرادی تشکیل نشده است. همانطور که دیدیم، دستگیری افراد کلیدی احزاب اصلاح طلب این حرکت را متوقف نکرد. من مطمئن هستم که دستگیری سران اصلاحات (آقایان موسوی، کروبی، و خاتمی) نیز هرگز این جنبش را خاموش نمیکند. جوانان باهوش و تحصیلکرده داخل و خارج از کشور هسته های اجتماعی کوچکی تشکیل داده اند که از طریق اینترنت (تویتر، فیس بوک، فرند فید، ایمیل…) و یا موبایل و اس ام اس با هم هماهنگی میکنند. هرچقدر سرکوبها بیشتر شود، ابتکارات اینها بالاتر میرود. بعنوان مثال، یکی از ابتکارات جدید برای راهپیمایی مسالمت آمیز که توسط یک دانشجوی المپیادی از دانشگاه شریف مطرح شده این است که در کنار خیابان که برای کارهای رزمره خود راه میرویم، همیشه از پیاده روهای شرقی و جنوبی خیابانها راه برویم! کاری به اجرایی شدن یا نشدن این طرح ندارم، منتها اگر خوب فکر کنیم، دنیایی از ابتکار در این طرح نهفته شده است، و عمیقا نشان میدهد که این جنبش، باطنی مسالمت آمیز دارد نه خشن.
اگر در روز عاشورا خشونتهایی دیده شد، اغلب خشونت ها در واقع پاسخ و واکنشی بود به خشونت آغاز شده از طرف نیروهای … یکی از فیلمهای مهمی که عمدا از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش نشد و بطور وسیعی در اینترنت و رسانه های خارجی منعکس شد، نشان میدهد که معترضین بسیار آرام در خیابان ولیعصر حرکت میکنند و فقط شعار “یاحسین، میرحسین” میگویند. وقتی نیروهای امنیتی با کلاه خود و سپر و باتوم بطور برق آسایی به راهپیمایان حمله میکنند، شعار ایشان متاسفانه به “مرگ بر دیکتاتور” تبدیل میشود.
من مطمئنم گروههایی تندرو در درون حاکمیت وجود دارند که عمدا علاقمند هستند که حرکت معترضین در شعار و در عمل رادیکال شود، تا از این فرصت استفاده کرده و بهانه و توجیهی برای سرکوب گسترده معترضین بدست بیاورند. متاسفانه تلویزیون هم فقط بطور انتخابی صحنه های آتش سوزی را نشان میدهد که به مردم بقبولاند که اینها شورشی هستند! البته این نوشته بدنبال تطهیر معدودی افراد فرصت طلب و خشن در میان جنبش سبز نیست.
دوستان من، یک جوان بیست یا بیست و پنج ساله که از پدر و مادری مسلمان زاده شده و فطرتی الهی نیز دارد، میتواند هم جذب اسلام شود و هم از اسلام متنفر شود. تمام اینها به نحوه برخورد من و شما با این جوان بستگی دارد. اگر مکررا به این جوان بگوییم که “بر انداز هستی” “ضد دین هستی” “به اهل بیت اهانت میکنی”،… آیا چنین جوانی جذب دین میشود یا از دین فراری میشود؟ ایمان از جنس محبت است. آیا با برخورد خشن در یک جوان ایمان بوجود می آوریم یا وی را از دین و ایمان بیزار میکنیم؟ پیغمبر اکرم (ص) بقدری در دعوت کافرین بسوی اسلام تلاش میکرد که گویی میخواهد جانش را در این راه از دست بدهد (لعلک باخع نفسک…). آیا من و شما و نیروهای امنیتی به سیره پیامبر رفتار میکنیم؟ چرا به یک جوان بیست ساله از تریبون تلویزیون تهمت محارب زده میشود؟ مگر اصطلاح “محارب” تعریف فقهی ندارد؟ کدامیک از این جوانان اسلحه بدست گرفته اند که محارب محسوب شوند؟ البته بنده با عده قلیلی فرصت طلب که سی سال است کینه انقلاب را به دل دارند کاری ندارم.
دوستان عزیز، فرق عظیمی است بین جمع و جور کردن موقتی یک مشکل اجتماعی با حل ریشه ای آن معضل. (گرچه یقین دارم با بگیر و ببندها این معضل جمع و جور نخواهد شد). وگرنه حل ریشه ای این مشکل نیاز به اصلاح در سیستم اداره کشور دارد تا عملا ۴ مطالبه مذکور در داخل جمهوری اسلامی تحقق یابد.
خلاصه سخن من این است که این جنبشی اجتماعی و بسیار فراگیر است که مانند رودخانه ای به جریان افتاده است. اینکه آیا این جنبش با جمهوری اسلامی سازگار است و یا اینکه خدای ناکرده منجر به براندازی بشود، بستگی به نحوه برخورد مسئولین کشور با جنبش دارد. یعنی اگر مسئولین کشور نشان دهند که بدنبال اصلاح اشکالات هستند (اشکالات مندرج در بندهای چهارگانه)، عملا نشان میدهند که اسلام با این مطالبات تناقضی ندارد، و جمهوری اسلامی توانایی اداره جامعه کنونی و سازگاری با این خواسته ها را دارد. یعنی این جنبش بدنبال خواسته هایش است نه بدنبال براندازی. اتفاقا اگر این نظام خدای ناکرده سقوط کند، هیچ تضمینی نیست که این مطالبات در نظام جدید قابل تحقق باشند.
بدیهی است که هرچه مسئولین کشور در مقابل خواسته های جنبش مقاومت کنند، و خشونت بیشتری به خرج دهند، افراد جنبش سبز نیز به این نتیجه میرسند که این نظام قابل اصلاح نیست و شعارهایشان ساختارشکنانه تر میشود. زنگ خطر بزرگ دیگر برای مسئولین کشور این است که افراد معترض اغلب متولدین دهه شصت شمسی میباشند. همانطور که میدانید، نرخ رشد جمعیت در آن سالها بسیار بالا بود. انتخابات ۲۲ خرداد تنها یک بهانه بود. آغاز جنبش سبز در سال ۸۸، طلیعه حرکتی عظیم است که در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده به اوج خود خواهد رسید. در آن زمان متولدین دهه شصت به سن ۳۰ تا ۳۵ سالگی میرسند. یعنی اوج پختگی و کارآیی برای نسلی تحصیل کرده و مرتبط با اینترنت و رسانه های آزاد. چنین نسلی قطعا در ده پانزده سال آینده بطور قویتری بر مطالباتش پافشاری خواهد کرد.
لذا اگر مسئولین کشور واقعا دوستدار ولایت فقیه و جمهوری اسلامی هستند، بهتر است در عملکرد خود اصلاحاتی را آغاز کنند تا اعتماد این نسل جدید جلب شود و آنها بدانند که جمهوری اسلامی قابل اصلاح است. بنده عمیقا معتقدم که تمام این مطالبات در چارچوب جمهوری اسلامی و قانون اساسی قابل اجراست. فقط نیاز به کمی از خودگذشتگی مسئولین دارد.
البته شکی نیست که دشمنان قسم خورده نظام که عده ای قلیل هستند بدنبال سوء استفاده از شرایط و مصادره جنبش سبز به نفع خود و حتی حرکت در جهت براندازی هستند. این جوانان جنبش سبز، مانند من و شما نیستند که علاقه ای قلبی به ولایت فقیه داریم. علاقه من و شما ریشه در ابتدای انقلاب و علاقه به امام خمینی دارد. این جوانان آن دوران را درک نکرده اند. اینها اصلا تعصبی نسبت به ولایت فقیه ندارند. ولی بر مطالباتشان ثابت قدم هستند. بیایید ثابت کنیم ولایت فقیه سیستمی عادلانه و موفق در کشوری مسلمان و شیعه است. بیایید تا باعملکرد درست خودمان، این جوانها را دوستدار ولایت فقیه بکنیم. بیایید تلاش کنیم تا با دست خودمان زمینه های فروپاشی نظام اسلامی فراهم نگردد.
تمام اینها بستگی به عملکرد من و تو دوست مومن و بستگی به عملکرد مسئولین کشور دارد. امیدوارم مسئولین کشور بدنبال اصلاح اشتباهات خود باشند نه اینکه اصرار به ادامه اشتباهات داشته باشند. امام خمینی فرمود: “اگر این نظام خدای ناکرده سقوط کند، لا اقل تا قرنها نمیتوان سربلند کرد”.
نویسنده:یکی از مخاطبان سایت آینده
هفت ماه است که از انتخابات ریاست جمهوری میگذرد. جنبش سبز از یکی دو ماه قبل از انتخابات آغاز شد، ولی هنوز که هنوز است به پایان نرسیده است. آیا این جنبشی مبارک و یا جنبشی باطل است؟ آیا اگر این جنبش مرتکب اشتباهاتی شده است ، میتواند به مسیر حق برگردد؟ وظایف مومنین، دوستداران انقلاب اسلامی، و مسئولین کشور در قبال این جنبش چیست؟
بزرگترین موتور محرکه این جنبش، شعار “رای من کجاست” بود. بخش عظیمی از مردم جامعه که بسیاری از آنان از بین نخبگان و تحصیل کردگان بودند، به دلایلی متعدد به نتیجه انتخابات شک کردند. البته این به معنای “وجود سند تقلب” نبود. فقط شکی بود منطبق بر دلایلی منطقی، که از عهده این مقاله خارج است. مسئولین کشور سعی کردند که با شمردن چند صندوق رای در مقابل تلویزیون، وبا تحکم و سرکوبهای امنیتی این شک و شبهه و اعتراض را از بین ببرند. ولی با این کارها شک معترضین
برطرف نشد. برای باقی ماندن شک و شبهه نیز باز معترضین دلایل زیادی داشتند. مقاومت نظام از یک سو، و عدم اقناع معترضین از سوی دیگر موجب شد که روز بروز شعارهای جدیدی از معترضین به گوش برسد، تا جاییکه متاسفانه در بین برخی شعارها اصل نظام اسلامی نیز مورد اعتراض قرار گرفت.
این جنبش واقعا چه میخواهد؟ و ما چه باید بکنیم؟
بنظر من شعار “رای من کجاست” نشانه ای از بروز یک پدیده عمیق اجتماعی در جامعه ایران است. این یعنی اینکه جمع بزرگی از مردم که بسیاری از آنان یا خودشان تحصیلکرده اند و یا فرزندانی تحصیلکرده دارند، مطالباتی فراتر از “نیازهای اولیه برای زندگی” پیدا کرده اند. مطالبات ایشان از جنس نیازهای اولیه ای مانند تامین آب و نان برای امرار معاش نیست. اگرچه معترضین طیف وسیعی را شامل شده و خواسته های متنوعی در بین آنها دیده میشود، ولی فصل مشترک خواسته های ایشان را میتوان در این چند مورد خلاصه کرد:
۱٫ آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزدی مطبوعات، محدود نشدن تلویزیون به جناح و تفکری خاص
۲٫ آزادی حق انتخاب در انتخابات شفاف و بدون دخالت های جناحی شورای نگهبان و سایر نهادها
۳٫ عدالت (به معنای رفع تقسیم بندی خودی و غیرخودی، و برابر شدن فرصت ها برای همه مردم برای رسیدن به مراتب بالای سیاسی و اقتصادی. نه اینکه فرصتهای طلایی سیاسی و اقتصادی مختص خودی ها شود).
۴٫ مساوی بودن همه مردم در برابر قانون (نه اینکه سختگیری برای اعمال قانون به غیرخودی ها اعمال شود، و خودی ها مصون از اقدامات فراقانونی خود باشند).
مواردی که در بالا اشاره کردم، تماما مطالبات اجتماعی هستند نه مطالبات سیاسی. اگر هم مطالبه ای سیاسی از طرف معترضین مطرح میشود، هدفشان این است که در سایه اصلاح نظام سیاسی به این مطالبات اجتماعی برسند.
دوستان عزیز، آیا ۴ موردی که اشاره کردم با اسلام در تعارض وتناقض است؟ بنظر اینجانب، این ۴ مورد هرگز با اسلام و نظام اسلامی در تضاد نیست. در مورد این موضوع در پایین تحت عنوان “هماهنگی مطالبات جنبش سبز با نظام اسلامی” توضیح داده ام.
امام خمینی مکررا تاکید میکرد که “فقه ما فقه پویای جواهری و منطبق با شرایط زمان و مکان” است. اگر در همین سی ساله پس از انقلاب بنگریم، بسیاری از احکام که در نظر “فقه متحجر” غیرقابل تغییر بودند، در فقه پویای نظام اسلامی (یا براساس تغییر در اصل موضوع، یا بر اساس مصلحت) تغییر کرده اند. بعنوان مثال:
آزادی شطرنج، تغییر در مصداق رهان و رمایه (که مختص به تیر و کمان و اسب دوانی نیست)، امکان تخریب مسجدی که در مسیر ساخت یک جاده مهم است، محدود کردن موارد سنگسار زانی و قطع دست سارق،….
اگر تعریف ما از سکولاریسم این باشد که “حکومت از اجرای شریعت اسلامی منطبق با قرائت کاملا جزم اندیشانه فاصله بگیرد”. اتفاقا موارد بالا نشان از اجرای سکولاریسم در سی ساله اخیر در کشور دارد. ولی اگر بر طبق تعریف امام خمینی، فقه پویا را بهتر و دقیقتر اجرا کنیم، و تعریف سکولاریسم را “جدا کردن حکومت از فقه پویای منطبق با زمان و مکان” بدانیم، نه تنها تغییر احکام فقهی که اشاره کردم تناقضی با نظام اسلامی ندارد و سکولاریسم محسوب نمیشود، بلکه عملی شدن ۴ مطالبه جنبش سبز نیز، هرگز تناقضی با نظام اسلامی ندارد و کشور را به سمت سکولاریسم نمیبرد. البته شاید فرصتهای چرب و نرم فراهم شده برای برخی آقایان خودی محدود بشود. و شاید همین کلیدی ترین دلیل در مقاومت برخی آقایان در برابر مطالبات جنبش سبز باشد، و تهمتهایی مانند “سکولاریسم”و… تنها ظاهر قضیه باشد.
بنظر من اصلی ترین علت رادیکال شدن شعارهای این جنبش، ریشه در نحوه برخورد حکومت با جنبش دارد، نه مقاومت یا لجاجت میرحسین (بعبارت بهتر، مقاومت میرحسین بی تاثیر نبوده ولی عامل اصلی نیست. بلکه عامل اصلی نحوه برخورد حکومت با این مشکل است).
یکی از ویژگیهای مهم این جنبش این است که جنبشی بدون رهبر است. این جنبش بر مبنای رابطه مرید و مرادی تشکیل نشده است. همانطور که دیدیم، دستگیری افراد کلیدی احزاب اصلاح طلب این حرکت را متوقف نکرد. من مطمئن هستم که دستگیری سران اصلاحات (آقایان موسوی، کروبی، و خاتمی) نیز هرگز این جنبش را خاموش نمیکند. جوانان باهوش و تحصیلکرده داخل و خارج از کشور هسته های اجتماعی کوچکی تشکیل داده اند که از طریق اینترنت (تویتر، فیس بوک، فرند فید، ایمیل…) و یا موبایل و اس ام اس با هم هماهنگی میکنند. هرچقدر سرکوبها بیشتر شود، ابتکارات اینها بالاتر میرود. بعنوان مثال، یکی از ابتکارات جدید برای راهپیمایی مسالمت آمیز که توسط یک دانشجوی المپیادی از دانشگاه شریف مطرح شده این است که در کنار خیابان که برای کارهای رزمره خود راه میرویم، همیشه از پیاده روهای شرقی و جنوبی خیابانها راه برویم! کاری به اجرایی شدن یا نشدن این طرح ندارم، منتها اگر خوب فکر کنیم، دنیایی از ابتکار در این طرح نهفته شده است، و عمیقا نشان میدهد که این جنبش، باطنی مسالمت آمیز دارد نه خشن.
اگر در روز عاشورا خشونتهایی دیده شد، اغلب خشونت ها در واقع پاسخ و واکنشی بود به خشونت آغاز شده از طرف نیروهای … یکی از فیلمهای مهمی که عمدا از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش نشد و بطور وسیعی در اینترنت و رسانه های خارجی منعکس شد، نشان میدهد که معترضین بسیار آرام در خیابان ولیعصر حرکت میکنند و فقط شعار “یاحسین، میرحسین” میگویند. وقتی نیروهای امنیتی با کلاه خود و سپر و باتوم بطور برق آسایی به راهپیمایان حمله میکنند، شعار ایشان متاسفانه به “مرگ بر دیکتاتور” تبدیل میشود.
من مطمئنم گروههایی تندرو در درون حاکمیت وجود دارند که عمدا علاقمند هستند که حرکت معترضین در شعار و در عمل رادیکال شود، تا از این فرصت استفاده کرده و بهانه و توجیهی برای سرکوب گسترده معترضین بدست بیاورند. متاسفانه تلویزیون هم فقط بطور انتخابی صحنه های آتش سوزی را نشان میدهد که به مردم بقبولاند که اینها شورشی هستند! البته این نوشته بدنبال تطهیر معدودی افراد فرصت طلب و خشن در میان جنبش سبز نیست.
دوستان من، یک جوان بیست یا بیست و پنج ساله که از پدر و مادری مسلمان زاده شده و فطرتی الهی نیز دارد، میتواند هم جذب اسلام شود و هم از اسلام متنفر شود. تمام اینها به نحوه برخورد من و شما با این جوان بستگی دارد. اگر مکررا به این جوان بگوییم که “بر انداز هستی” “ضد دین هستی” “به اهل بیت اهانت میکنی”،… آیا چنین جوانی جذب دین میشود یا از دین فراری میشود؟ ایمان از جنس محبت است. آیا با برخورد خشن در یک جوان ایمان بوجود می آوریم یا وی را از دین و ایمان بیزار میکنیم؟ پیغمبر اکرم (ص) بقدری در دعوت کافرین بسوی اسلام تلاش میکرد که گویی میخواهد جانش را در این راه از دست بدهد (لعلک باخع نفسک…). آیا من و شما و نیروهای امنیتی به سیره پیامبر رفتار میکنیم؟ چرا به یک جوان بیست ساله از تریبون تلویزیون تهمت محارب زده میشود؟ مگر اصطلاح “محارب” تعریف فقهی ندارد؟ کدامیک از این جوانان اسلحه بدست گرفته اند که محارب محسوب شوند؟ البته بنده با عده قلیلی فرصت طلب که سی سال است کینه انقلاب را به دل دارند کاری ندارم.
دوستان عزیز، فرق عظیمی است بین جمع و جور کردن موقتی یک مشکل اجتماعی با حل ریشه ای آن معضل. (گرچه یقین دارم با بگیر و ببندها این معضل جمع و جور نخواهد شد). وگرنه حل ریشه ای این مشکل نیاز به اصلاح در سیستم اداره کشور دارد تا عملا ۴ مطالبه مذکور در داخل جمهوری اسلامی تحقق یابد.
خلاصه سخن من این است که این جنبشی اجتماعی و بسیار فراگیر است که مانند رودخانه ای به جریان افتاده است. اینکه آیا این جنبش با جمهوری اسلامی سازگار است و یا اینکه خدای ناکرده منجر به براندازی بشود، بستگی به نحوه برخورد مسئولین کشور با جنبش دارد. یعنی اگر مسئولین کشور نشان دهند که بدنبال اصلاح اشکالات هستند (اشکالات مندرج در بندهای چهارگانه)، عملا نشان میدهند که اسلام با این مطالبات تناقضی ندارد، و جمهوری اسلامی توانایی اداره جامعه کنونی و سازگاری با این خواسته ها را دارد. یعنی این جنبش بدنبال خواسته هایش است نه بدنبال براندازی. اتفاقا اگر این نظام خدای ناکرده سقوط کند، هیچ تضمینی نیست که این مطالبات در نظام جدید قابل تحقق باشند.
بدیهی است که هرچه مسئولین کشور در مقابل خواسته های جنبش مقاومت کنند، و خشونت بیشتری به خرج دهند، افراد جنبش سبز نیز به این نتیجه میرسند که این نظام قابل اصلاح نیست و شعارهایشان ساختارشکنانه تر میشود. زنگ خطر بزرگ دیگر برای مسئولین کشور این است که افراد معترض اغلب متولدین دهه شصت شمسی میباشند. همانطور که میدانید، نرخ رشد جمعیت در آن سالها بسیار بالا بود. انتخابات ۲۲ خرداد تنها یک بهانه بود. آغاز جنبش سبز در سال ۸۸، طلیعه حرکتی عظیم است که در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده به اوج خود خواهد رسید. در آن زمان متولدین دهه شصت به سن ۳۰ تا ۳۵ سالگی میرسند. یعنی اوج پختگی و کارآیی برای نسلی تحصیل کرده و مرتبط با اینترنت و رسانه های آزاد. چنین نسلی قطعا در ده پانزده سال آینده بطور قویتری بر مطالباتش پافشاری خواهد کرد.
لذا اگر مسئولین کشور واقعا دوستدار ولایت فقیه و جمهوری اسلامی هستند، بهتر است در عملکرد خود اصلاحاتی را آغاز کنند تا اعتماد این نسل جدید جلب شود و آنها بدانند که جمهوری اسلامی قابل اصلاح است. بنده عمیقا معتقدم که تمام این مطالبات در چارچوب جمهوری اسلامی و قانون اساسی قابل اجراست. فقط نیاز به کمی از خودگذشتگی مسئولین دارد.
البته شکی نیست که دشمنان قسم خورده نظام که عده ای قلیل هستند بدنبال سوء استفاده از شرایط و مصادره جنبش سبز به نفع خود و حتی حرکت در جهت براندازی هستند. این جوانان جنبش سبز، مانند من و شما نیستند که علاقه ای قلبی به ولایت فقیه داریم. علاقه من و شما ریشه در ابتدای انقلاب و علاقه به امام خمینی دارد. این جوانان آن دوران را درک نکرده اند. اینها اصلا تعصبی نسبت به ولایت فقیه ندارند. ولی بر مطالباتشان ثابت قدم هستند. بیایید ثابت کنیم ولایت فقیه سیستمی عادلانه و موفق در کشوری مسلمان و شیعه است. بیایید تا باعملکرد درست خودمان، این جوانها را دوستدار ولایت فقیه بکنیم. بیایید تلاش کنیم تا با دست خودمان زمینه های فروپاشی نظام اسلامی فراهم نگردد.
تمام اینها بستگی به عملکرد من و تو دوست مومن و بستگی به عملکرد مسئولین کشور دارد. امیدوارم مسئولین کشور بدنبال اصلاح اشتباهات خود باشند نه اینکه اصرار به ادامه اشتباهات داشته باشند. امام خمینی فرمود: “اگر این نظام خدای ناکرده سقوط کند، لا اقل تا قرنها نمیتوان سربلند کرد”.
نویسنده:یکی از مخاطبان سایت آینده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر